مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید ، هیچکس به او کار نمیداد همه میگفتند : تو به هیچ دردی نمیخوری. یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی شب گم شده بودند ، مداد سفید تا صبح ماه کشید ، مهتاب کشید و آنقدر ستاره که کوچک و کوچکتر شد . صبح توی جعبه مداد رنگی ،
جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد ... به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم نباشیم
دنیایم را
می دهم
برای لبخندت...
هراسی نیست
شاد که باشی
دوباره
دنیا
ازان من است
مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید ،
هیچکس به او کار نمیداد همه میگفتند : تو به
هیچ دردی نمیخوری. یک شب که مداد رنگی ها
تو سیاهی شب گم شده بودند ، مداد سفید تا صبح
ماه کشید ، مهتاب کشید و آنقدر ستاره که کوچک
و کوچکتر شد . صبح توی جعبه مداد رنگی ،
جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد ...
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم نباشیم
آرام باش
توکل کن
تفکر کن
سپس آستین ها را بالا بزن،
آنگــــــاه
دستان خدا را می بینی
که زودتر از تو دست به کار شده اند...
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
سلام
به هرکس که می نگرم در شکایت است ،
درحیرتم که لذت دنیا به کام کیست؟!