تو ناز می کردی و من ابراز کردم دلتنگیم را پیش چشمت باز کردم
با چشمهایت باز این دل را ربودی من بر نگاهم صد هزارن توبه کردم
ابری شدی بر قله ی خوشبختی من من حسرتی خیسم به پایت گریه کردم
در پیش گرمای تو ها کردن چه پوچ است من بر تو و فاصله ها صد شکوه کردم
پروانه ها دیگر به پای شمع مردند ای کفتر چاهی به جایت گریه کردم
باز این سه شنبه عهد را با من شکستی من کوچه ها را خیس اشک و ناله کردم
بانوی من لولای درها را شکستند من هم به جایش کافه ها ویرانه کردم
تنگ بلور دل شده لبریز اشکم من در حراج اشک هایم، ناله کردم
دریاچه مرده نباشد جایگاهم من خاطرات مرده ام را زنده کردم
دیگر نه شالی و کلاه مانده نه باران من در حراج عشق آن را هدیه کردم
با ژاکتی رنگی میان دوستانم با تهمت دزدی خودم بیچاره کردم
تنهاییم بر من شده سنگ صبورم من بر صبوری، صبرها را پینه کردم
دیگر چرا این شانه هایت خیس اشک است من کی به روی شانه هایت گریه کردم
تو چون پرنده در میان آسمانی زیبایی و، من چشمها را خیره کردم
آخر مسافر پس چرا خالیست دستت من چمدان غربتت را پر بکردم
وقتی نخ بادبادکم را تو بریدی من هم به جایش گیسویت را شانه کردم
زخم تبر بر پیکرم بسیار سهل است زخم زبان را من چگونه چاره کردم
با من بیا در دور آخر با تو باشم شاید نفس های بریده را چاره کردم
دیگر برایم بغض کردن چه دیر است با هق هقی بغض دلم را پاره کردم
با تیشه لبخند خود دردم فروریز من کوه دردم آسمان را خوشه کردم
تعبیر رؤیای منی تو هر شب و روز من روز و شب را با خیالت خواب کردم
شد خودکشی ممنوع و نیست بر من راهی **** در قافیه اصلاح این املاء کردم
شاید کنار بسترم باشی تواکنون من در خیال خود تو را بیدار کردم
آن تشنه بی سر چرا افتاده بر خاک من غبطه بر خاک زمین پاک کردم
او زهره منظومه زهرا، حسین است من گریه بر آن پیکر صد چاک کردم
دیگر فرات، با اب خود ما را مسوزان من مشک ها را پر ز اشک و آه کردم
لنگه کفشی پاره من پوشیده ام با یک عصا شاخه نیلوفری دارم بدست آخر چرا
چاردیواری غم را بشکنم من با تبر در کجا دیوار بی در دیده ام من ای خدا
ابر پاییزی شدی بر قله ی خوشبختیم حسرتی خیسم بدون هیچ شالی و کلاه
بغض دارد این دلم هق هق دوای درد نیست کاشکی بینم من آن گنبد شوم از غم رها
در غدیر خون بریده شد سری با صد عطش گشت خاکستر ضریحش، بر لبش صدها عصا
تنگ چشمان بلورینت چرا بشکست زود اشک می ریزی به شفافی شبنم بی صدا
من کلاغی روسیاهم در دل یک مزرعه کاش می شد من ببینم یک نظر گلدسته ها
کفترچاهی من تا کی بمانی در سکوت بوف کورغم شده قاتل براین پروانه ها
کم تحمل گشته ام بر این همه زخم زبان باش تو سنگ صبورم ای رئیس خوشگلا
هفته های تلخ را در کافه ها سر می کنم جای تو خالیست اینجا ای وجودت با صفا
در زمستان اسیری گم شدم بی ردپا نیست گرما جز به ها، کو اجاق خنده ها
خنده های تلخ باشم مرحم تنهاییم یا ز اشک شور می نوشم به تعجیل شفا
عشق دو حرفی من تا کی شوم دلتنگ تو من شوم در کوچه ها بی چتر و بارانی رها
خا طرات مرده ام را زنده کردی چاووشی وقت موعود تو بیا در کوچه ها سه شنبه ها
تقدیم به محسن عزیز از طرف محمد
***
بشکن این دل تا هزاران تکه گردد این دلم تا به هر جا رو کنی بینی دلم در پیش توست
سوز دل را با من افسرده سری دیگر است برتو این معنی نباشد هان بدان تقصیر توست
خونبهای این دلم باشد نظر بر زلف تو در نظر بازی رقیب قابلی در پیش توست
شرط کردم با بصر دیگر نریزم من سرشک دل شکست و شرط بشکست کاین شکسته پیش توست
گر به جنگ عاشقی سر را بریدندم ز تن بیشتر از خون شود اشکم روان در پیش توست
آه از تنهایی و بی یاوری در جنگ عشق یار تنهایم بود تنهایی از تقدیم توست
تیغ زلفت را گره کردم به دست این بصر گشت اشک آلود زلفت بابصر تقدیم توست
بی وفا با من سخن از با وفایی ها مکن بی وفایی بود یار باوفا تر پیش تو