قطره ای چکید، از روی برگی
همان برگی که از درختی است
درختی که باد شاخه هایش را چون زلف پریشانی می تاباند، می پیچاند، می نوازد
همان بادی که از جانب کوه می آید
کوهی که ریشه در زمین دارد یا شاید تکه ای از زمین است که می خواهد آسمان را ببیند
زمینی که خانه زمینیان است ، خانه ما ....، خانه همان درخت در حیاط
.
.
قطره ای چکید ، روی زمین
به همین سادگی
چیزی که در علی آباد بیشتر از هر چیزدیگری به چشم می خورد درخت زیتون یا به زبان محلی ( زِ دار) است که در کوچه ها و خیابان ها و حیاط تمام خانه های علی آباد وجود دارد. قسمتی از درآمد اکثر خانواده های علی آبادی از طریق پرورش و خرید و فروش زیتون تامین می شود. به همین دلیل است که
ادامه مطلب ...
شبی شاید تورا دیدم شاید ندیدم
به چشمانت گریه ای دیدم شاید ندیدم
که هر شب بیدارم و انگار خوابی
که شاید رفته ام از خاطرت، انگار خوابی
سزایم هست این بیداری و تنهایی و درد
به جرم انتظار و انتظار یک دل سرد
که شب خوابید و من بیدارم هرشب
بگو به شب که بخوابه من بیدارم
من شب رو زنده نگه میدارم
دون به دونه غمی غصه به غصه شبم
کاشکی یه روز صبح شه، کاش فقط ای کاش
شهید فرهاد شعیبی علی آبادی
« تمامی فکرهایم را کرده بودم، مصلحت اسلام و مملکت قرآنی ما این بود که
در جبهه ها حضور پیدا کنم. تهران و محیط شهری برایم تنگ بود، دائماً در رنج و اذیت
بودم. رفتم تا جای مرتضی، جمال و فرهاد را پر کنم، اسلحه بر زمین افتاده آنها را
برادرم و عَلَم اسلام را به دست گیرم و به سوی دشمن هجوم برم. »