از اآنان که رفته اند کربلا ، از آنان که دستانشان را به فرات زده اند بپرسید. از خنکی آب فرات خواهند گفت. از ....
روزی کسی که تشنه بود، که از تشنگی چشمانش سیاهی میرفت، که از تشنگی لبانش ترک داشت، که از تشنگی رمقی در تن نداشت ... این آب خنک را تا لبش برد . اما او بیشتر تشنه عشق بود تا آب . ننوشید تا از جام گوارای عشق بنوشد.
اگر یاد کسی هستیم این هنـر اوست ، نه هنـر ما ...! چقـدر زیبـاست کسـی را دوسـ♥ــت بـداریـم نـه برای نیــاز ... نـه از روی اجبــار ... و نـه از روی تنهایـی ... فقـط بـرای اینـکه ارزشـش را دارد
دست همیشه برای زدن نیست
کار دست همیشه مشت شدن نیست
دست که فقط برای این کار ها نیست
گاهی دست میبخشد
نوازش میکند ، احساس را منتقل میکند
گاهی چشمها به سوی دست توست
دستت را دست کم نگیر
هرگز تمامت را برای کسی رو نکن
بگذار کمی دست نیافتنی باشی
آدمها تمامت که کنند، “رهـــــایت” می کنند . .
غدیر، بهاى هر چه بهاران، طراوت قطره قطره ى باران
عطر دل انگیز نعمت ولایت و موهبت هدایت مبارک باد
فراموشی می آید

مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده